وبلاگ من

ما در این سایت برای شما از تله های زندگی و طرحواره درمانی سخن می گوییم و به تحوّلی بنیادین در شناخت درمانی نیز می پردازیم.

  • ۰
  • ۰

  • وابستگی

اگر گرفتار تله‌ی زندگی وابستگی شده‌اید، احساس می‌کنید نمی‌توانید بدون کمک دیگران از پس کارهای روزمره‌ی زندگی خود برآیید. برای انجام کارهایتان دست نیاز به سوی دیگران دراز می‌کنید و نیاز دارید همیشه از شما حمایت کنند. اگر در دوران کودکی سعی کرده‌اید که مستقل عمل کنید اطرافیان به جوانه‌های خودمختاری و استقلال‌طلبی شما آسیب زده‌اند. در دوران بزرگسالی دایم به دنبال افراد توانمندی می‌گردید که به آنها وابسته شوید. به این افراد اجازه می‌دهید که به جای شما تصمیم بگیرند و بر زندگی شما حکومت کنند. در محل کار از انجام کارها شانه خالی می‌کنید. پرواضح است که چنین تله‌ی زندگی باعث پسرفت‌گرایی شما می‌شود.

  • آسیب‌پذیری

اگر این تله‌ی زندگی بر شما حاکم شود، دایم نگران بروز فاجعه یا مصیبت (مثل حوادث طبیعی، جنایی، پزشکی یا مالی) هستید. امنیت ندارید. در دوران کودکی دایم به شما گوشزد کرده‌اند که دنیای خطرناکی داریم و احتمالاً والدین‌تان بیش از حدّ از شما حمایت کرده‌اند و نگران سلامتی و امنیت شما بوده‌اند. نگرانی‌ها و ترس‌های شما به قدری زیاد و غیرواقع‌بینانه هستند که حاکم بی‌چون و چرای زندگی شما می‌شوند. توان و نیروی شما صرف اطمینان‌طلبی و امنیت‌خواهی می‌شود. حوزه‌های نگرانی شما متفاوت هستند. به عنوان مثال، گاهی اوقات سخت نگران بیماری می‌شوید (ابتلا به ایدز یا دیوانه شدن یا حمله‌ی اضطرابی). گاهی نگران مسایل مالی می‌شوید (ورشکستگی، فقر، فلاکت). گاهی نیز ممکن است نگرانی شما به سایر حوزه‌های آسیب‌پذیری مثل (ترس از پرواز، زلزله یا دزدیده شدن کیف پول) متمرکز شود.

اگر نتوانسته باشید با افراد مهمّ زندگی خود رابطه‌ای صمیمی و عاطفی برقرار کنید، در دام دو تله‌ی زندگی می‌افتید: محرومیت هیجانی و طرد اجتماعی.

 


  • روانشناسی بالینی
  • ۰
  • ۰

اگر شرایط در دوران کودکی به گونه‌ای باشد که نتوانید احساس امنیت کنید در دام دو تله‌ی زندگی می‌افتید: رهاشدگی و بی اعتمادی / بدرفتاری.

  • رهاشدگی

اگر در این تله‌ی زندگی گرفتار شده‌اید هر لحظه احساس می‌کنید افرادی را که دوست‌شان دارید شما را ترک می‌کنند و در نهایت به تنهایی و بی‌پناهی دچار می‌شوید. دایم احساس می‌کنید نزدیکان خود را به دلیل مرگ از دست می‌دهید یا تنها می‌مانید. ترس شما از تنهایی است. می‌ترسید که افراد مورد علاقه‌تان، فرد دیگری را به شما ترجیح بدهند. به دلیل همین باور به افراد نزدیک خود به‌گونه‌ای افراطی وابسته می‌شوید. طنز تلخ این تله‌ی زندگی این است که چون می‌ترسید شما را ترک کنند با رفتارهای حاکی از وابستگی بیمارگونه، کاری می‌کنید که از شما دوری کنند. اگر در دام این تله‌ی زندگی افتاده‌اید، ممکن است جدایی‌های معمولی عادی زندگی نیز شما را آشفته و عصبانی کند.

  • بی‌اعتمادی / بدرفتاری

تله‌ی زندگی بی‌اعتمادی / بدرفتاری باعث می‌شود که انتظار داشته باشید که دیگران به شما صدمه بزنند یا به نحوی با شما رفتار بدی در پیش بگیرند. دایم در این هول و هراس به سر می‌برید که دیگران سر شما کلاه بگذارند، به شما دروغ بگویند، رو دست بخورید، تحقیر شوید یا به شما آسیب برسانند و از شما سوء استفاده کنند. اگر در دام این تله‌ی زندگی افتاده باشید برای حمایت از خویشتن، پشت دیوار بی‌اعتمادی سنگر می گیرید. به دیگران اجازه نمی‌دهید با شما صمیمی شوند. نسبت به نیّت دیگران مشکوک و بدگمان هستید و بدترین خیال‌ها را در ذهن خود می‌پرورید. انتظار دارید که دوستان‌تان به شما خیانت کنند و با شگردهای مختلف سعی می‌کنید با دیگران رابطه برقرار نکنید. رابطه‌ی شما با دیگران سطحی و تظاهرآمیز است. واقعاً نمی‌توانید با دیگران صمیمی شوید و با آنها راحت حرف بزنید. اگر دیگران با شما بدرفتاری کنند، دچار عصبانیت و کینه‌توزی می‌شوید و عطای روابط را به لقای آنها می‌بخشید.

اگر توانایی شما برای انجام کار مستقلانه، آسیب‌ دیده باشد در دام دو تله‌ی زندگی می‌افتید: وابستگی و آسیب‌پذیری.


  • روانشناسی بالینی
  • ۰
  • ۰

امروزه شناخت‌درمانی قدر و منزلت ویژه‌ای پیدا کرده است. پژوهش‌های زیادی از اثربخشی شناخت‌درمانی در درمان اختلال‌هایی مثل افسردگی و اضطراب حمایت کرده‌اند. شناخت‌درمانی، رویکردی فعال است و به بیماران یاد می‌دهد که با کنترل و بررسی افکارشان به تعدیل حالت‌های خلقی‌شان بپردازند. شناخت‌درمانگران برای آموزش مهارت‌های کاربردی به بیماران معمولاً تکنیک‌های شناختی و رفتاری را ترکیب می‌کنند.

با این حال بعد از گذشت سال‌ها به این نتیجه رسیدیم که علی‌رغم ارزشمندی تکنیک‌های شناختی و رفتاری، این تکنیک‌ها، گره کور الگوهای دیرپای زندگی را باز نمی‌کنند. بنابر این رویکرد تله‌ی زندگی را تدوین کردیم که در آن علاوه بر تکنیک‌های شناختی و رفتاری از تکنیک‌های روان‌کاوی و تجربه‌ای نیز استفاده می‌شود. تکیه صرف به تکنیک‌های شناختی و رفتاری، علی‌رغم ارزشمندی، گاهی اوقات نمی‌تواند بیماران را به سرمنزل مقصود برساند.

تغییر برخی از تله‌های زندگی، کار بسیار سخت و طاقت فرسایی است. به عنوان مثال، تغییر در تله‌ی زندگی بی‌اعتمادی / بدرفتاری، وقت و زمان زیادی می‌خواهد و با یاری درمانگر یا گروه حمایتی، این تغییر تسریع می‌یابد.

رویکرد تله‌های زندگی باعث گسترش اثرگذاری تکنیک‌های درمان شناختی – رفتاری می‌شود: رویکرد تله‌ی زندگی، علاوه بر مهارت آموزی، باعث تغییر در الگوهای دیرپای زندگی نیز می‌شود. اما ذکر این نکته ضروری است که ما در این شیوه‌ی درمان، اهداف‌مان فراتر از تغییر رفتارهای کوتاه‌مدت است. مایلیم به حل و فصل مشکلات جدی‌تر و عمیق‌تر بپردازیم مثل مشکلات ارتباطی، عزت نفس و مشکلات شغلی. ما علاوه بر پرداختن به رفتار بیماران، خواهان بررسی شیوه‌های احساسی و الگوهای ارتباطی آنها نیز هستیم.


 


  • روانشناسی بالینی
  • ۰
  • ۰

رویکرد تله‌ی زندگی در بطن رویکرد شناخت‌درمانی شکل گرفت و بالیدن آغاز کرد. آرون بک در دهه‌ی ۱۹۶۰ میلادی، شناخت‌درمانی را بنیان‌گذاری کرد. اما بسیاری از جنبه‌های رویکرد شناخت‌درمانی را در رویکرد درمانی خودمان جای داده‌ایم.

مفروضه‌ی اصلی شناخت‌درمانی این است که شیوه‌ی تفکر ما درباره‌ی حوادث زندگی (شناخت) تعیین کننده‌ی احساس ماست (هیجان‌ها). افراد مبتلا به مشکلات هیجانی تمایل دارند واقعیت را تحریف کنند. برای مثال آیدا از مادرش یاد گرفته بود که کارهای متداول زندگی، مثل سوار شدن مترو، خطرناک است. تله‌های زندگی باعث می‌شوند دیدگاه ما در موقعیت‌های خاصی دچار تحریف و دگرگونی دردسرساز شود. این تله‌ها، حساسیت‌های شناختی ما را تحریک می‌کنند.

شناخت‌درمانگران اعتقاد دارند اگر بتوانیم به بیماران یاد بدهیم که شرایط پیرامون را درست‌تر و منطقی‌تر تفسیر کنند در ایجاد احساس بهتر به آنها کمک کرده‌ایم. اگر بتوانیم به آیدا کمک کنیم که پی ببرد که بدون کمک دیگران از مترو استفاده کند، ترسش کمتر می‌شود و این مانع را از پیش پای خود برمی‌دارد.

آرون بک پیشنهاد می‌کند که افکارمان را با معیار عقل و منطق، مورد نقد و بررسی قرار دهیم. آیا وقتی نگران و آشفته هستیم، مسایل را فاجعه‌سازی یا شخصی‌سازی می‌کنیم یا دامنه‌ی مسایل را به طور افراطی تعمیم می‌دهیم؟ آیا می‌توان از زاویه‌ی دیگری به شرایط نگاه کرد؟ علاوه بر این،‌آرون بک معتقد است که افکار منفی را در معرض تجربه‌های کچک قرار دهیم و آنها را به بوته‌ی آزمایش بگذاریم. به عنوان مثال، ما از آیدا خواستیم که به تنهایی در اطراف خانه‌اش پیاده‌روی کند تا بببیند که آیا برای وی اتفاق ناگواری خواهد افتاد، حتی زمانی که اعتقاد راسخ داشت که این کار باعث غش و ضعف او خواهد شد.


  • روانشناسی بالینی